فیلم آواتار

یک فیلم علمی-تخیلی سه‌بعدی است. این فیلم توسط جیمز کامرون نوشته و کارگردانی شده و در تاریخ ۱۸ دسامبر ۲۰۰۹ به نمایش درآمد.

آواتار محصول کمپانی آمریکایی فاکس قرن بیستم است. آهنگساز موسیقی این فیلم

در سال ۱۹۹۵ کامرون نمایشنامه آواتار را یه اتمام رساند. این فیلم چندین سال در دست ساخت بوده است و در لس‌آنجلس، نیوزیلند و خلیج مکزیک فیلمبرداری شده‌است.

جیمز کمرون در این فیلم از گنجاندن اشاره‌های سیاسی هیچ ابایی از خود نشان نداده است.محور فیلم حول موضوع دستیابی به منابع طبیعی بسیار با ارزشی می‌چرخد بنام «آن‌آبتینیوم» (به انگلیسی: unobtainium) که «نمادیست از حرص و طمع بشری» که نژاد انسانی را برای تصرف آن منابع وادار به جنگ با موجودات بومی سیاره پندورا کرده.

سرهنگ کواریچ، فرمانده عملیات نظامی در فیلم (به بازیگری استیون لنگ)، بومیان ناوی را (که شباهت واضحی با سرخپوستان آمریکایی دارند[۹]) را متوحش می‌نامد، و استفاده وی از واژگانی همچون «شوک و بهت»  «مبارزه با تروریسم»، و «حمله پیشگیرانه» یادآور وقایع جنگ عراق است.

فیلم همچنین در رساندن پیغامی در دفاع از محافظت از محیط زیست کاملا رسا است

راجر ایبرت به این فیلم ۴ ستاره داد. سایر منتقدان نیز از این فیلم استقبال بسیار خوبی کردند

آواتار با فروش ۱٬۴۲۴٬۲۲۲٬۲۶۶ دلار بعد از پشت سر گذاشتن فیلم‌های شوالیه تاریکی، دزدان دریایی کارائیب: صندوق مرد مرده و ارباب حلقه‌ها: بازگشت پادشاه پس از فیلم تایتانیک که ساخته همین کارگردان است دومین فیلم پرفروش تاریخ سینما به شمار می‌آید.

آواتار در شصت و هفتمین مراسم گلدن گلوب (سال ۲۰۰۹) هم اکنون نامزد ۴ گلدن گلوب است.

  • بهترین فیلم درام سال
  • بهترین کارگردانی سال برای جیمز کامرون
  • بهترین موسیقی سال برای جیمز هورنر
  • بهترین ترانه سال برای آهنگ تو را خواهم دید (I Will See You)

کیت وینسلت، گلدن گلوب میدهد

 
ایراسان - «كیت وینسلت»، «جنیفر گارنر»، «كیفر سوترلند» و «چر» از جمله اهداكنندگان جوایز اصلی مراسم «گلدن گلوب» در سال 2010 میلادی خواهند بود. شصت‌وهفتمین دوره این مراسم 27ژانویه (27 دی) در هتل «بورلی هیلتون» برگزار می‌شود.
بنابر اعلام هالیوود ریپورتر، از اهداكنندگان جوایز در مراسم گلدن گلوب می‌توان به «تام هنكس»، «جنیفر آنیستون»، «جودی فاستر» و «سوفیا لورن» اشاره كرد.
امسال «آواتار» ساخته‌ جدید «جیمز كامرون»، «صندوقچه جراحت» ساخته «كاترین بیگلو»، «حرام‌زاده‌های عوضی» ساخته‌ «كوئنتین تارانتینو»، «ارزشمند» ساخته «لی ‌دانیلز» و «بالا در آسمان» ساخته «جیسون ریتمن» نامزدهای دریافت جایزه بهترین فیلم هستند.
همچنین طبق اعلام قبلی، «رابرت دنیرو» و «لئوناردو دی‌كاپریو» امسال جایزه یك عمر دستاورد سینمایی گلدن گلوب را به «مارتین اسكورسیزی»، كارگردان سرشناس برنده اسكار اعطا خواهند كرد.
این مراسم توسط شبكه تلویزیونی «ان بی سی» به صورت زنده پخش خواهد شد.
 
 

محمد ایوبی نویسنده ی اهوازی در گذشت

محمد ایوبی، داستان نویس ایرانی، روز شنبه ۱۹ دی ۱۳۸۸ در سن ۶۷ سالگی و بر اثر بیماری ریوی در بیمارستان ابن سینای تهران از دنیا رفت.

آقای ایوبی متولد سال ۱۳۲۱ در شهر اهواز و از اعضای قدیمی کانون نویسندگان ایران بود.محمد ایوبی

او در دوران فعالیت نویسندگی خود چندین رمان، داستان بلند، مجموعه داستان و تعداد زیادی مقاله ادبی منتشر کرد.

از آثار او می توان از "گزیده اشعار نیما یوشیخ"، سه گانه رمان "آواز طولانی جنوب" ("غمزه مردگان"، "سفر سقوط" و "زیتون تلخ، خرمای گس")، داستان بلند "راه شیری"، رمان های "صورتک های تسلیم"، "زیر چتر شیطان" و "راه گراز" و مجموعه داستان های "مراثی بی پایان"، "پایی برای دویدن" و "شکفتن سنگ" نام برد.

رمان "صورتک های تسلیم" او در سال جاری از نامزدهای دریافت جایزه جلال آل احمد است.

محمد ایوبی در رشته های تاریخ و زبان و ادبیات فارسی تحصیل کرده بود و سال ها در مدارس شهر تهران تدریس ادبیات می کرد.

آقای ایوبی در دهه هفتاد مدتی مسئول صفحه ادبی روزنامه سلام بود که مجموعه مقالات او در آن روزنامه، بعدها در قالب کتاب "جان شکر" گردآوری و منتشر شد.

آقای ایوبی مجموعه داستان "جنوب سوخته" و رمان "طیف باطل" را نیز پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران نوشته بود که به گفته خود او "هر دو به دست ممیزان دوران به مقوا بدل گشته اند".

رمان "با خلخال های طلایم خاکم کنید" نوشته محمد ایوبی نیز در سال های اخیر موفق به گرفتن مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران نشد و نهایتا در وب سایت رادیو زمانه منتشر شد.

دو رمان "مرد نشویش همیشه" و "آب بازی" نوشته محمد ایوبی زیر چاپ هستند که به زودی منتشر خواهند شد.

مراسم تشییع جنازه او قرار است ساعت ۱۰ صبح روز دوشنبه ۲۱ دی از مقابل خانه هنرمندان در تهران برگزار شود.

شرلوک هولمز به روایت گای ریچی

گای ريچی با فيلم کمدی سياه "ضامن، قنداق و دو لوله داغ تفنگ" خود را به عنوان استعدادی نوظهور و خلاق در سينمای بريتانيا معرفی کرد.فيلمی که پایه گذار سبکی در سينمای بريتانيا شد و نمونه های متعددی بر اساس آن ساخته شد که فيلم "در بروژ" ساخته مارتين مک دونا، آخرين نمونه آن است.

اما ساختن فيلمی بر اساس ماجراهای شرلوک هولمز، کارآگاه تيزهوش و محبوب انگليسی، می توانست اعتبار ريچی را به خطر بيندازد.

تصوير هولمز در ذهن تماشاگران سينما، که با تصوير جرمی برت (بازيگر نقش هولمز در سريال تلويزيونی)، عجين شده و آنقدر پررنگ، جاافتاده و شمايل گونه است که رابرت داونی جونيور آمريکايی، به سختی می تواند از آن آشنا زدايی کند.

همين طور دکتر واتسن که جود لا عليرغم همه تلاشی که می کند در پاک کردن تصوير چهره ديويد برک ناموفق است. حالا بماند که تماشاگران ايرانی نيز بخواهند آن را با دوبله دوبلور ديگری غير از بهرام زند تماشا کنند.

شرلوک هولمز گای ريچی، تفاوت های اساسی با نسخه های سينمايی و تلويزيونی کلاسيکی دارد که بر اساس ماجراهای اين کارآگاه زيرک اما خيالی ساخته و پرداخته ذهن سر آرتور کانن دويل، ساخته شده اند.

اول اينکه اين فيلم، به جای اقتباس از داستان های کانن دويل، بر مبنای داستانی از ليونل ويگرم ساخته شده که ماجرايی کاملا تازه را با همان شخصيت های اصلی و هميشگی داستان های کانن دويل يعنی هولمز، دکتر جان واتسن دستيار هولمز و پروفسور موريارتی، دشمن شماره يک هولمز و چهره اسرارآميز و پشت پرده ماجراها و آيرين ادلر زن فم فتال داستان، بازگو می کند.

 

شرلوک هولمز گای ريچی، نسبت به نسخه های قديمی و کلاسيک، سرزنده تر، خوش قيافه تر، شوخ طبع تر و چابک تر است. چرا که رابرت داونی جونيور، خود جوان تر، خوش قيافه تر و جذاب تر از جرمی برت است اما تماشاگران تا حد زيادی به تصوير برت خو گرفته اند و جايگزين کردن تصوير تازه در ذهن آنها کار ساده ای نيست.

مشکل اصلی فيلم ريچی که در واقع مشکل خالق اين نوع داستان يعنی کانن دويل هم است، اين است که شرلوک هولمز برخلاف نمونه های آمريکايی داستان های کارآگاهی، مثل داستان های ريموند چندلر و دشيل همت و جيمز ام کين، فاقد ابهام و رمز و راز است.

شخصيت ها کاملا تعريف شده و قالبی اند و تماشاگر توقع ندارد که آنها دست به اعمال و حرکاتی بزنند که در اين شخصيت ها قبلا تعريف نشده است. هر راز، هر قتل و هر معمايی حتما بايد در پايان فيلم افشا و برملا شود. هيچ نکته ابهام آميزی نبايد در ذهن تماشاگر باقی بماند.

شرلوک هولمز، کارآگاه ماهری است و دانش شگفت انگيزی در باره علوم مختلف مثل شيمی، فيزيک، نجوم و غيره دارد و به کمک علمش می تواند صحنه جنايت را به طور دقيق تشريح کرده و پرده از راز طراحان قتل و دسيسه بردارد. او نه تنها تيرانداز ماهری است بلکه شمشيربازی و هنرهای رزمی نيز می داند و می تواند به کمک عصايش، تبهکاران را از پا دربياورد.

در پايان اين فيلم، هنگامی که موفق می شود لرد بلک وود تبهکار را به سزای اعمالش رسانده و از تاور بريج لندن آويزان کند، تازه نوبت آن می رسد که به تشريح حقه ها و شگردهای پيچيده بلک وود برای طراحی صحنه اعدام قلابی و تدفين دروغين اش بپردازد.

ريچی در روايت قصه هيچ نوآوری ندارد. جز در صحنه هايی که هولمز، کنشی را زودتر در ذهن خود تصوير سازی کرده و بعد می بينيم دقيقا عين آن را اجرا می کند. نمونه آن صحنه بوکس بازی او و صحنه زد و خورد او با مرد غول پيکر فرانسوی است. حتی اسلوموشن کردن اين صحنه ها نيز با اينکه جذاب است اما به هيچ وجه تازگی ندارد.

يکی از ويژگی های داستان های کانن دويل، اين است که در آن همه چيز از طرح داستانی گرفته تا موضوع و لوکيشن و مکان وقوع رويدادها، ساده و کوچک اند اما در فيلم ريچی کاملا برعکس است و همه چيز در ابعاد عظيم و گسترده اجرا شده است.

مارک استرانگ در نقش لرد بلک وود، مردی است با هيئتی دراکولايی که از گور برمی خيزد، زنان را به طور آيينی قربانی می کند و دشمنانش را با اشاره انگشت دود کرده و به هوا می فرستد اما نه ظاهر و نه رفتارش هيچکدام لرزه ای در دل تماشاگر نمی اندازد. او آنقدر دور و در لانگ شات است که جز در سکانس پايانی اصلا ديده نمی شود.

ريچی در اين فيلم از نظر شخصيت پردازی و پرداخت قصه، ناتوان تر از فيلم قبلی اش «راک ان رولا»ست.

شگرد قياس و نتيجه گيری شرلوک هولمز که در داستان های کوتاه کانن دويل و نسخه تلويزيونی آن، شيرين ترين قسمت ماجرا بود، در اينجا هيچ نوع هيجان و تعليقی ايجاد نمی کند.

اگر ريچی بخواهد ادعا کند که خواسته به هجو و پارودی(نقيضه) اين کارآگاه زبل عصر ويکتوريايی بپردازد، باز هم در اين هجو خود ناموفق است چرا که مصالح او برای اين کار بسيار ناچيز است.

ريچی در فيلم "ضامن، قنداق و دو لوله داغ تفنگ"، با ترکيب ژانرهای گانگستری و کمدی، هجويه منحصر به فردی در باره دنيای سارقان و گانگسترها ساخت اما در اين فيلم نه فقط شخصيت ها بلکه کنش ها نيز قابليت هجو و پارودی شدن را ندارند.

به اين ترتيب می توان گفت که شرلوک هولمز گای ريچی، اثری است که در ميان ژانرهای کمدی، تريلر و کارآگاهی معلق و سرگردان می ماند.

از سوی ديگر رابطه بين هولمز و دکتر واتسن نيز تا حدی گمراه کننده است. در حالی که در داستان های کانن دويل هيچ نشانه روشن و مستقيمی از رابطه همجنس خواهانه اين دو نيست، ريچی در فيلم خود، تلويحا بر اين رابطه انگشت می گذارد و اين رابطه را فراتر از ارتباط بين يک کارآگاه و دستيارش نشان می دهد به ويژه در صحنه ای که هولمز آشکارا نارضايتی اش را از جدا شدن واتسن از او و قصد ازدواجش با مری نشان داده و مصرانه از او می خواهد آپارتمان مشترکشان را در شماره 221ب خيابان بيکر استريت لندن(که الان موزه شرلوک هولمز است) ترک نکند.

رابرت داونی جونيور بازيگر توانايی است و مهارت زيادی در به کارگيری لهجه انگليسی عصر ويکتوريا از خود نشان داده اما تيپ، رفتار، ژست ها و طرز بيان او همچنان آمريکايی است.

سوال اين است که چرا گای ريچی برای نقش يک شخصيت خالص انگليسی مثل شرلوک هولمز، يک بازيگر آمريکايی را انتخاب کرده است.

تنها امتياز مثبت فيلم، تماشای لندن تاريک، خيس و مه آلود عصر ويکتوريا و مکان هایی چون ميدان پيکادلی و تاور بريج است که به مدد جلوه های کامپيوتری پيشرفته، بسيار نزديک به واقعيت ساخته شده است.

ادی مارسن در نقش بازرس لستريد، افسر اسکاتلنديارد، تنها شخصيت به غايت انگليسی فيلم و نزديک به آدم های داستان کانن دويل است.

موسيقی مدرن و مينی ماليستی هانس زيمر آهنگساز آلمانی نيز در برخی صحنه ها به ويژه سکانس شروع فيلم که ترکيبی از ساز پيانو و ويولون خش دار کولی هاست، بسيار تاثير گذار است.

اما با اين همه، گای ريچی با پرهيز از نمايش سکس و برهنگی و تلطيف خشونت هميشگی فيلم هايش، توانسته فيلمش را برای نخستين بار در سطح گسترده ای در آمريکای شمالی به نمايش درآورد و مورد استقبال عموم واقع شود.

 

اوبونتو مشهورتر از بریتنی اسپیرز

گوگل امسال هم مثل هر سال، در آخر سال میلادی آمار جستجوهای خودش رو اعلام کرد… و بخش جذاب؟

یا

؟؟؟


 در تمام طول سال جستجو به دنبال اوبونتو بیشتر از جستجو به دنبال بریتنی اسپیرز بوده (: برای هیچی که خوب نباشه، برای تفریح خوبه (:

منبع

مطلب بالا برگرفته شده از وبلاگ کیبرد آزاد می باشد : لینک

اوبونتو چیست؟ یک از توزیع های محبوب سیستم عامل لینوکس که دارای بیشترین کاربر در سراسر دنیا هست. شما می توانید به رایگان آن را دانلود کنید (از این جا) و در این جا اطلاعات بیشتری کسب نمایید‌ (این جا را میگم :) ) و دنیایی آزاد و امن (بدون ویروس) را همراه با جامعه بزرگی از کاربران امتحان کنید.

مرگ مشکوک بریتنی مورفی

ایسنا: بریتنی مورفی، بازیگر سینما و تلویزیون که با فیلم‌هایی چون «ناشی» و «8 مایل» به مقام یک ستاره رسید در لس آنجلس درگذشت.

 مادر مورفی صبح روز یکشنبه او را در خانه خود در حالی پیدا کرد که بی‌هوش بود.

سایمن مونجک، نویسنده و کارگردان و همسر مورفی با پیراپزشکان تماس گرفت، اما او پیش از انتقال به مرکز پزشکی سدارز- سینای درگذشت.

لس آنجلس تایمز گزارش داد اداره پلیس لس آنجلس در حال تحقیق درباره مرگ مورفی است، اما این اداره درباره احتمال جنایی بودن پرونده چیزی نگفته است.

مورفی متولد 10 نوامبر 1977 در آتلانتا در ایالت جرجیا آمریکا بود. او کار بازیگری را از سال 1991 با بازی در سریال «مورفی براون» آغاز کرد.

مورفی پس از بازی در چند مجموعه تلویزیونی و فیلم سینمایی دیگر با بازی در کمدی رومانتیک «ناشی» در سال 1995 به شهرت رسید. او در این فیلم به نقش وردست آلیشیا سیلورستون ظاهر شد.

از دیگر فیلم‌های مطرح او می‌توان به «دختر، از هم گسیخته» در کنار آنجلینا جولی در 1999 و فیلم سال 2002 «8 مایل» اشاره کرد که در فیلم آخر نقش دوست امینم - خواننده - را داشت.

او در چند فیلم انیمیشن از جمله «فوتوراما»، «سلطان تپه» و Happy Feet به عنوان صداپیشه حضور داشت و اخیرا در فیلم «به‌ درد‌نخورها» به کارگردانی سیلوستر استالونه نقش‌آفرینی کرد.عکسهایی بسیار زیبا -عکس های بریتانی مورفی brittany Murphy -  گالری عکسهای بریتنی مورفی Brittany Murphy